سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سزاوارتر مردم به بخشودن ، تواناترشان است به کیفر نمودن . [نهج البلاغه]

عشق یخی
نویسنده :  رامین

هر شب وقتی تنها میشم حس می کنم پیش منی،

دوباره گریم می گیره انگار تو آغوش منی

روم نمیشه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه،

با اینکه نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه

بارون میباره و تو رو دوباره پیشم می بینم،

اشک تو چشام حلقه میشه دوباره تنها میشینم

قول بده وقتی تنها میشم بازم بیای کنار من،

شبای جمعه که میاد بیای سرِ مزارِ من

دوباره باز یاد چشات زمزمه ی نبودنم،

ببین که عاقبت چی شد قصه ی با تو بودنم

خاک سرِ مزارِ من نشونی از نبودنم ،

دستای نامردم شهر جنازه ام ربودنه

به زیر خاکمو هنوز نرفتی از یاد من ،

غصه نخور سیاه نپوش گریه نکن برای من

دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم ،

      رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم



  • کلمات کلیدی :
  • شنبه 88/12/29 ساعت 12:5 صبح
    نویسنده :  رامین

    میدونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش
    این همه خواستن دستات بدون حتی نوازش
    میدونم که خنده داره واسه تو گریه ی دردم
    میگذری از من و میری اما باز من برمیگردم
    میدونم برات عجیبه من با اون همه غرورم
    پیش همه ی بدی هات چه جوری بازم صبورم
    میدونم واست سواله که چرا پیشت حقیرم
    دور میشی منو نبینی باز سراغتو میگیرم
    میدونی چرا همیشه من بدهکار تو میشم
    وقتی نیستی هم یه جوری با خیالت راضی میشم
    میدونی واسه چی از تو بد میبینم و میخندم
    تا نبینی گریه هامو هر دو چشمامو میبندم
    چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی توی رگهام
    میمیرم اگه نباشی بی تو من بدجوری تنهام
    میدونم یه روز می فهمی روزی که دنیا رو گشتی
    من چه جوری تو را خواستم تو چه جور ازم گذشتی



  • کلمات کلیدی :
  • چهارشنبه 88/12/5 ساعت 11:35 عصر
    نویسنده :  رامین

    روزی دوباره به سراغم خواهی آمد

     ولی می دانم که

     شادابی ات را در پس جاده های جوانی گم کرده ای.

     ولی

     باز هم پذیرایت خواهم بود.

    اگر چه فانوس قلبم سوسو می زند

     و

     تکه های شکسته قلبم که تو سالها پیش با

     بی رحمی

    آن را شکسته ای

     با یک اشاره از هم خواهد پاشید.

     ولی

     باز هم پذیرایت خواهم بود .

     پس از آمدنت،

     در زلال چشمانت خیره خواهم شد

    و به تو خواهم گفت:

     که سالهای زیادی را به انتظارت نشسته ام



  • کلمات کلیدی :
  • سه شنبه 88/12/4 ساعت 3:57 عصر
    نویسنده :  رامین

    سلام

    خیلی وقت بود که وقت نمی کردم به ای دوروورا بیام،معذرت می خوام که نتونستم زودترآپ بشم...

    تو این چندمدت خیلی بلاهاسرم اومدکه خیلی چیزایادگرفتم،که ازهمه مهمتراینه که زندگی خیلی سخته

    واینکه توزندگی عشق واقعی دیگه وجودنداره...

    راستی من حالاسربازم امازیادبچشم نمیادچون هرروزخونم،اینم واسه خاطردانشگاه و

    درسه الان میفهمم درس راس راسی خیلی خوبه..

    میخوام دیگه برم بخوابم خیلی خوابم میاداینم واسه خاطریکی ازمهمونای وبم نوشتم که

     چندوقت بودبهم سرمیزداما من اپ نبودم ازم خواسته بوداپ بشم که شدم اماقول میدم

    زودزودآپ بشم واسه احترام به حضورش تووبلاگم بشرطی که نظر یادتون نره...

    شب بخیر



  • کلمات کلیدی :
  • جمعه 88/11/30 ساعت 2:55 صبح
    نویسنده :  رامین

     غربت...

                                         Only For You

    رهایم کردی و رهایت نکردم!
       گفتم حرف دل یکی ست!
       هفتصدمین پادشاه را هم اگر به خواب ببینی
       کنار کوچه ی بغض و بیداری منتظرت خواهم ماند!
       حالا هم از دیدن این دوسه موی سفید در آینه تعجب نمیکنم!
       فقط کمی نگران میشوم، میترسم روزی در آینه
       تنها دوسه موی سیاه منتظرم باشند
      وتواز غربت بغض و بوسه برنگشته باشی!
        
     
    تنها از همین میترسم!



  • کلمات کلیدی : غربت
  • جمعه 88/11/30 ساعت 2:26 صبح
    نویسنده :  رامین

    هدیه...

     من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.
    من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی،
    در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
    من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های
    عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای
    کوچک، برایش یک خاطره باشد.
    او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن
    دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.
    ای....،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد
    از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد.
    همان طورعاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
    تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
    ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از
    من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
    ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
    می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...
    یک بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار کنم که هر روز دلم برایت تنگ می شود.
    روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین
    من و تو،...
    هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم
    کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد...



  • کلمات کلیدی :
  • جمعه 88/11/30 ساعت 1:58 صبح
    نویسنده :  رامین

    دوستت دارم ودیگرهیچ...

    دست خودم نیست اگه قلبم بی قراره بارون اشکام به روی گونه می باره

    دست خودم نیست اگه دست و پام می لرزه آخه این بودن با تو به همه

    دنیا می ارزه دست خودم نیست توی هر خواب شبانه صورت ماهت

    همیشه تو و رویا هامه دست خودم نیست نمی تونم بی تو باشم دنیارم به

    من ببخشن نمیشه از تو جدا شم واسه موندن در کنارت داره میمیره دلم

    تو فقط راه نجاتی تویی حل مشگلم واسه بودن در کنارت داره میمیره دلم

    تو فقط راه نجاتی تویی حل مشگلم تو ای آرامش من تو تنها خواهش من

    تو لبریزی از احساس تن برگ گل یاس تو زیبا مثل الماس دل من پیشت

    زندون بی تو زندگیم ویرونه طاقت غمی ندارم بی تو از جهان بیزارم واسه

    موندن در کنارت داره میمیره دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل مشگلم واسه

    بودن در کنارت داره میمیره دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل مشگلم واسه

    موندن در کنارت داره میمیره دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل مشگلم واسه

    بودن در کنارت داره میمیره دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل مشگلم اگه

    قلبم بی قراره بارون اشکام به روی گونه می باره دست خودم نیست اگه

    دست و پام می لرزه آخه این بودن با تو به همه دنیا می ارزه دست خودم

    نیست توی هر حواب شبانه صورت ماهت همیشه توو رویا هامه دست

    خودم نیست نمی تونم بی تو باشم دنیارم به من ببخشن نمیشه از تو جداشم

    واسه موندن در کنارت داره میمیره دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل

    مشگلم واسه بودن در کنارت داره میمیره دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل

    مشگلم تو ای آرامش من تو تنها خواهش من تو لبریزی از احساس تن برگ

    گل یاس تو زیبا مثل الماس دل من پیشت زندون بی تو زندگیم ویرونه

    طاقت غمی ندارم بی تو از جهان بیزارم واسه موندن در کنارت داره میمیره

    دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل مشگلم واسه بودن در کنارت داره میمیره

    دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل مشگلم واسه موندن در کنارت داره میمیره

    دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل مشگلم واسه بودن در کنارت داره میمیره

                      دلم تو فقط راه نجاتی تویی حل مشکلم...



  • کلمات کلیدی : دست خودم نیست
  • جمعه 88/11/30 ساعت 1:42 صبح
    نویسنده :  رامین

                                  

     

    خودت پنهان کاری را یادم دادی

    وگرنه

    من ساده تر از این بودم

    که بغض سنگین "دوستت دارم" را در گلو نگه دارم

    کلاغ آخر قصه هایمان شاهد است

    که هیچگاه

    نمی خواستم آخرین صفحه داستانمان

    علامت سئوال باشد!

     



  • کلمات کلیدی : پنهان کاری
  • جمعه 88/11/30 ساعت 12:0 صبح
    نویسنده :  رامین

       

     شبی خواب دیدم با او درساحل زندگی قدم می زنمو ردپاهایمان روی شنهای ساحل باقی می ماند!  

    وقتی در انتهای راه برگشت و به پشت سر نگریست دید

    در مسیر زندگی 

    آنجاهایی که سختیها ورنجها اورا در هم پیچیده بود ردپاها یکی شده وفکر کرد که تنها  

    مانده بود! به من گله کرد که

    چرا در شرایطی که از همیشه بیشتر به تو محتاج بودم مرا تنها گذاشتی؟ 

    به او گفتم: 

    عزیزم من هیچ گاه تورا تنها رها نکرده ام و همیشه همراه تو بوده ام! 

    آنجاها که ردپاها یکی شده ، 

    ردپاهای من است که تورا در آغوش گرفته تا سختی ها تو را نیازارد.



  • کلمات کلیدی :
  • یکشنبه 87/11/20 ساعت 1:32 صبح
    نویسنده :  رامین

                                                  دیدی عاشقی

    نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق

    نبودش

    امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه

    فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم

    عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت

    نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش

    حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای

    سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو

    طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی

    باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته

    بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از

    رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت

    گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم

    گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

    به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

    گفتم که تو می دونی،سرخاک

    تو می میرم ، ولی

    تا لحظه مردن

    نمی گیرم

    دل از

                تو

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • چهارشنبه 87/7/3 ساعت 1:8 عصر
    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    بارون میاد خیلی دلم گرفته ...
    سلام بر تویی که برایم غریبه ای،اما آشناتر از هرآشنایی...
    نگاه عاشق
    و سکوت ...
    زمستان عاشق...!!!
    آخردفتر
    همش تقصیر منه
    فرشته سوخته
    هرشب تنهایی
    خلوتگاه
    شبه آئینه پوش
    تورا دوست دارم
    [عناوین آرشیوشده]
    فهرست
    46707 :کل بازدیدها
    10 :بازدید امروز
    8 :بازدید دیروز
    پیوندهای روزانه
    درباره خودم
    عشق یخی
    رامین
    تا حالا عشق یخی دیدید؟؟!!!.....
    حضور و غیاب
    لوگوی خودم
    عشق یخی
    لوگوی دوستان





    لینک دوستان
    اقاقیای من
    عشق برتر
    ترفندهایی از کامپیوتر
    عکس های زیبا و دیدنی
    آوای آشنا
    اشتراک
     
    دسته بندی یادداشت ها
    پنهان کاری[9] . تورا دوست دارم . دست خودم نیست . دلش آسمون می خواست . دلم برای خودم تنگ می شود . شبه آئینه پوش . عشق و فقط عشق . غربت .
    آرشیو
    پاییز 1387
    تابستان 1387
    زمستان 1386
    تابستان1389
    طراح قالب