شبهی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفرمثل خودم عاشق دیدارمن است
یک نفرساده چنان ساده که ازسادگی اش
می شودیک شبه پی بردبه دلدادگیش
آه ازخواب گران سنگ سبکبارشده
به سرروح من افتاه وآواره شده
ای بی رنگترازآئینه یک لحظه بایست
راستی این شبه،هرشبه تصویرتونیست؟
اگراین شبه،هرشبه تصویرتونیست؟
پس چرارنگ تووآئینه اینقدریکیست؟
حتم دارم تویی آن شبه آئینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست،به انکارمکوش...