غربت...
رهایم کردی و رهایت نکردم!
گفتم حرف دل یکی ست!
هفتصدمین پادشاه را هم اگر به خواب ببینی
کنار کوچه ی بغض و بیداری منتظرت خواهم ماند!
حالا هم از دیدن این دوسه موی سفید در آینه تعجب نمیکنم!
فقط کمی نگران میشوم، میترسم روزی در آینه
تنها دوسه موی سیاه منتظرم باشند
وتواز غربت بغض و بوسه برنگشته باشی!
تنها از همین میترسم!