و سکوت ...
زيباترين آواز در سمفوني تنهايي
در اوج فرو رفتن در خويش در اعماق قله ي رهايي
به هنگامي که نمي بيني آشنايي که ببيند تو را
که برهاند تو را از قفس بغض
که بپرسد:
« به کدامين جرم به ديار تنهايان تبعيد گشته اي ؟»
کاش گوشي سکوتم را مي شنيد
...
توي آسمون دنيا هر کسي ستاره داره چرا وقتي نوبت ماست اسمـون جـــــــايي نداره واسه من تنــــــهايي درده درد هيچ کســــــــــو نداشتن هر گل پژمـــــــــــــــرده اي رو تو کوير سيـــــــــــنه کاشتن ديگه باور کـــــــــردم انگار که بايد تنـــــــها بمونم تا دم لحــــظه مردن شعر تنهايي بخونم